مجید در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد. 12 روزه بود که پدرش حبیب اللهی کارمند اداره فرهنگ و هنر و استاد زری بافی بود به اصفهان منتقل شد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در آن شهر گذراند. در همین دوران بود که به فعالیتهای دینی و اجتماعی روی آورد. پس از خاتمه تحصیلات دبیرستانی به عنوان دانش آموز ممتاز استان شناخته شد. در سال ۴۵ در زمره اولین دانشجویان دانشگاه صنعتی در رشته برق به تحصیل پرداخت و یکی از بنیانگذاران انجمن اسلامی آن دانشگاه بود.
یکی از اعضای سازمان در مورد نحوه وصل او به سازمان می نویسد:
آشنایی من با مجید شریف واقفی از اوایل دوره دانشگاه شروع شد و در انجمن اسلامی شرکت داشتیم بعداً در سال ۴۸ من و شریف واقفی توسط مسعود اسماعیل خانیان در جلسه مذهبی خوابگاه دانشجویان دانشگاه آریامهر آشنا شدیم که منجر به عضو گیری ما شد.
در جریان ضربه اول شهریور سال ۱۳۵۰ در رابطه با اسناد و مدارکی که در «خانه جمعی» به دست آمده بود نام شریف واقفی نیز لو رفته و مأمورین به سراغ وی رفتند. در آن هنگام وی به عنوان افسر وظیفه در اداره برق منطقه فارابی تهران مشغول خدمت بود.
محسن سید خاموشی مینویسد:
یک روز شریف واقفی در محل کارش بود از طرف ساواک آمدند که او را دستگیر کنند پیش آمده گفتند آقای شریف واقفی کجاست بود در جواب گفته همین جا بایستید الان می روم صدایش می کنم و بعد رفته بود و متواری شده بود.
با شروع زندگی مخفی، شریف واقفی به همراه احمد رضایی به بازسازی سازمانی پرداخت که تمام کادر های برجسته خود را از دست داده بود. در این زمان مجید به عنوان معاون کاظم ذوالانوار فعالیت میکرد. بعد از بازداشت کاظم در مهر ماه ۱۳۵۱ مجید به مرکزیت سازمان راه یافت و با رضا رضایی هم ردیف شد. بعد از کشته شدن رضا او نیز مسئول شاخه کارگری شد.
مجید علاوه بر مسئولیت مزبور مسئول امنیتی سازمان نیز بود و هر ماه یک نشریه داخلی با نام «نشریه های امنیتی» را منتشر میکرد. این نشریه تا آذر ۵۳ یکی از منظمترین نشریات سازمان محسوب میشد.
مسئولیت دیگر مجید «گروه الکترونیک» بود و با نظارت عبدالرضا منیری جاوید معروف به خسرو الکترونیک موفق شد بسیاری از فرکانس ها و امواج رژیم را کشف و کنترل کند.
رابطه با افراد خارج از کشور و ارسال خبر، پیام و تحلیل برای آنها از جمله دیگر مسئولیتهای او بود. سازمان در جریان تغییر مواضع، مجید را به کارگری می فرستد. محسن سید خاموشی می نویسد:
عضو کمیته مرکزی بوده است او مذهبی بود و در جریان خانه گردی شبانه و دیگر حاضر به همکاری نمی شود با بچه ها همکاری کند و دلیل چاپ مقاله پرچم که در نشریه داخلی چاپ شده بود. در جواب به او میگویند که اگر حاضر به همکاری نشوی خیانت کردهای و او حاضر میشود همکاری کند. بالاخره به کار کارگری قرار می شود برود او به ظاهر مدت ۶ ماه به کار کارگری می رفته ولی در پنهان با حسین (مرتضی صمدیه لباف) و کریم (سعید شاهسوندی) و زنش مشغول فعالیت برای تشکیل گروه جدید بوده است. آنها پیش اعضای پایین می رفتند و با آنها صحبت میکردند بالاخره زن مجید شریف واقفی بعد از مدت شش ماه طی نامهای که برای کمیته مرکزی میفرستد، مسائل پنهانی آنها را فاش میکند.
مجید در تلاش خود برای تشکیل گروه جدید و یا دور کردن منحرفین از تشکیلات سازمان ناکام می ماند و در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۵۴ به تصویب مرکزیت مارکسیست شده، ترور و جسدش سوزانده می شود.